زمان جاری : یکشنبه 17 تیر 1403 - 1:53 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 519
نویسنده پیام
amirmail آفلاین


ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


عملی که مهریه حوریان بهشتی است

رسول

خدا (ص) می فرمایند: نزدیک ترین شما به جایگاه من در قیامت، نیکوترین شما

از جهت اخلاق و سودمندترین شما نسبت به خانواده اش است.

به گزارش ویژه نامه ضیافت مشرق به نقل از شبستان، در

فرهنگ اسلامی اولویت و تقدم خانواده یک اصل به حساب می آید و روایات

فراوانی بر آن دلالت دارند؛ متن زیر برگرفته از کتاب مفاتیح الحیاة اثر آیت

الله جوادی آملی در این خصوص مرور می کنیم:

رسول خدا (ص) فرمودند: هر گاه خدا به یکی از شما خیری عطا کرد، ابتدا خود و خانواده اش را از آن بهره مند سازد.(1)

رسول خدا (ص) فرمودند: از خانواده آغاز کنید و هر کسی که نزدیک تر است مقدم بدارید.(2)

امام

سجاد (ع) می فرمایند: اینکه وارد بازار شوم و پولی داشته باشم که برای

خانواده ام گوشتی بخرم که بدان نیاز دارند، نزد من از آزادسازی برده ای

محبوب تر است.(3)

رسول خدا(ص) به امیرمومنان (ع) فرمودند: خدمت به

خانواده کفاره گناهان بزرگ، موجب فرونشاندن خشم الهی، مهریه حوریان بهشتی و

موجب فزونی حسنات و درجات است. ای علی (ع)! به خانواده خدمت نمی کند مگر

صدّیق یا شهید یا مردی که خدا برایش خیر دنیا و آخرت را خواسته است. (4)

از

رسول خدا (ص) روایت شده که نزدیک ترین شما به جایگاه من در قیامت،

نیکوترین شما از جهت اخلاق و سودمندترین شما نسبت به خانواده اش است.(5)

نیکی

به خانواده افزون بر پاداش اخروی در دنیا نیز آثار خوبی دارد. رسول خدا

(ص) فرمودند: هنگام ورود به خانه سلام کن، خدا برکتت را افزون می کند. (6)

امام سجاد (ع) درباره اهمیت نیکی به خانواده فرمودند: پسندیده ترین شما نزد خدا بهره دهنده ترین شما بر خانواده است. (7)

امام

صادق (ع) نیز فرمودند: هر کس نسبت به خانواده اش نیکوکار باشد خدا بر عمرش

می افزاید؛ (8) امام کاظم (ع) فرمودند: هر کس با برادران و خانواده اش

نیکوکار باشد، عمرش طولانی می شود. (9)

پاداش اندوه برای خانواده

امام

علی (ع) می فرماید: روزی بر رسول خدا(ص) وارد شدم و فرمودند: ای علی!

چگونه صبح کرده ای؟ گفتم: در حالی که در دستانم چیزی جز آب نیست و من برای

حسن و حسین(ع) ناراحتم. فرمودند: ای علی! اندوه برای خانواده

حجابی در برابر آتش است. (10)

کیفر تباه کردن خانواده

رسول

خدا (ص) فرمودند: از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است کسی که

خانواده خود را تباه کند(11)؛ همچنین آن حضرت از اینکه کسی خودش سیر باشد و

خانواده اش را گرسنه نگه دارد، نهی می کرد و فرمود: برای هلاکت یک مرد

همین بس که خانواده خود را تباه کند.(12)

کیفر بداخلاقی با خانواده

هنگامی

که پیامبر و مردم (از خاکسپاری سعد بن معاذ) بازگشتند، پرسیدند: ای رسول

خدا! با سعد کاری کردی که با هیچ کس دیگر نکرده ای؛ جنازه اش را بدون ردا و

کفش مشایعت کردی؟ فرمودند: فرشتگان بدون کفش و ردا در تشییع او حاضر شدند و

من به آنان تاسّی جستم. گفتند: یک بار سمت راست تابوت و بار دیگر سمت چپ

آن را گرفتی! فرمود: دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را که او می گرفت می

گرفتم. گفتند: به غسل او فرمان دادی و خودت بر جنازه اش نمازگزاردی و خودت

به خاکش سپردی؛ آن گاه فرمودی همانا عذاب قبری بر سعد اصابت کرد؟ فرمودند:

آری رفتار او با خانواده اش تند بود.(13)

در مذمت سختگیری بر خانواده از

رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمودند: بدترین مردم مرد سخت گیر بر

خانواده است. (14) شخصی پرسید: ای رسول خدا (ص)! مراد از سختگیری بر

خانواده چیست؟ فرمود: مرد هر گاه وارد خانه شد همسرش بترسد و فرزندش بهراسد

و بگریزد و هر گاه از خانه بیرون رفت همسرش بخندد. (15)

****************************

پی نوشت ها:

1_(الجامع الصغیر، ج 1، ص 73)

2_(الکافی، ج 5، ص 67)

3_(همان، ج4، ص 12)

4_(جامع الخبار، ص 103)

5_(عیون اخبار الرضا، ج2، ص 38)

6_(بحارالانوار، ج 66، ص 396)

7_(الکافی، ج 8، 69)

8_(همان، ص 219)

9_(تحف العقول، ص 388)

10_(جامع الخبار، ص 91)

11_(الکافی، ج4، ص 12)

12_(دعائم الاسلام، ج2،ص 193)

13_(علل الشرائع، ص 310)

14_(الجامع الصغیر، ج 2، ص 77)

15_(مجمع الزوائد، ج 8، ص 25)


سه شنبه 15 مرداد 1392 - 14:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 1 RE عملی که مهریه حوریان بهشتی است

جوان

با قیافه اى جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس

پیامبر(ص) است لحاظ کند، گفت : مشروب ناب خارجى در یخچال حاضر دارم و تریاک

خالص افغانى در بساطم موجود است تا چاى و میوه میل کنید هرکدام را مى

خواهید براى شما حاضر کنم.

به گزارش سرویس فرهنگی مشرق 

به نقل از رسا، حجت‌الاسلام والمسلمین حسین انصاریان، در کتاب«معاشرت» که

از تألیفات او است به بیان خاطره‌ای پرداخته‌است که خواندنی است:

 

از

طرف یکى از دوستان که در عشق به امام زمان(ع) زبان زد اهل ایمان در

نیشابور است و با شنیدن نام آن حضرت و یاد آن یادگار انبیاء و امامان

(علیهم السلام) چون باران بهار از دیده اشک مى بارد ، در دهه دوم ماه ذو

الحجه به مناسبت عید ولایت جهت تبلیغ دعوت شدم .

 

چند شبى از مجلس

نورانى تبلیغ گذشته بود که یکى از دوستان روحانى ام که در مشهد زندگى مى

کند به دیدنم آمد و به تقاضاى من بنا شد تا آخرین شب اقامتم در نیشابور نزد

من باشد .

 

در آن زمان مشغول نوشتن تفسیر صحیفه سجادیه امام زین

العابدین(ع) بودم ، روزى هنگام عصر دوست روحانى ام جهت رفع خستگى به من

پیشنهاد پیاده روى در بلوار کمربندى شهر را داد ، خواسته او را پذیرفتم ،

قلم بر زمین گذارده ، همراه او وارد بلوار که نزدیک محل اقامتم بود شدیم .

 

از

پیاده روى ما دو نفر چیزى نگذشته بود که جوانى همراه با ماشینى لوکس کنار

ما ترمز کرد و با لحنى محبت آمیز از ما خواست تا مقصدى که در نظر داریم

سوار ماشین شویم . دوستم با اشاره دست و چشم از من خواست که او را از خود

برانم و از سوار شدن به ماشین او که معلوم نبود صاحبش کیست و چه هدفى دارد

خوددارى کنم .

 

من با توجه به وضع جوان که چهره اى امروزى و مناسب

با وضع غربیان داشت و لباسى رنگى و آستین کوتاه بر تن او بود و نشان مى داد

صد در صد در فرهنگ بیگانه استحاله شده و خلاصه ، بیمارى است که نیاز به

طبیب مهربان و همنشین اثرگذار و رفیقى دلسوز و دوستى خیرخواه ، دارد سوار

ماشین شدم و از دوست روحانى ام خواستم که او هم با من همراه شود .

 

دوست

روحانى ام در کمال بى میلى آن هم در زمانى که رزمندگان با کرامت اسلام در

جبهه جنوب و غرب مشغول جنگ با صدامیان کافر و حامیانش بودند و منافقان کور

دل هم هر روز در گوشه و کنار شهرها به جان مردم آتش مى زدند و خانواده ها

را داغدار مى کردند با ترس و لرز سوار ماشین شد .

 

راننده از من

پرسید : کجا مى روید تا شما را برسانم ؟ گفتم : هر کجا دلخواه تست . از

جواب من خوشش آمد ، پرسید اهل کجایى ؟ گفتم : تهران ، گفت : در این شهر چه

مى کنى ؟ گفتم : براى دیدار و زیارت تو آمده ام . از چنین برخوردى آن هم از

یک روحانى که هرگز برایش پیش نیامده بود و طبیعتاً معهود هم نبود ، فوق

العاده خوشحال و در ضمن بهت زده شد .

 

به من گفت : من از وضع مالى

مناسبى برخوردارم و خانه اى دو طبقه دارم و در آن خانه مجرّد و تنها زندگى

مى کنم ، دوست دارم چند لحظه اى در آن خانه مهمان من باشید .

 

رفتن

به خانه او را پذیرفتم ، ولى دوست روحانى ام که از اوضاع آشفته کشور نگران

بود با اشاره و فشردن دست من از من خواست که از رفتن به خانه او چشم پوشى

کنم ولى من با تکیه به لطف خدا و یارى آن منبع رحمت و بر اساس وجوب امر به

معروف و نهى از منکر تصمیم به رفتن خانه او قطعى بود .

 

به خانه

رسیدیم ، ما را به اطاق پذیراییش راهنمایى کرد ، چهار دیوار اطاق از انواع

عکس هاى مستهجن و تابلوهاى سکس و عکس انواع زنان هنرپیشه نیمه عریان غربى

پر بود ، دوست روحانى ام که برخوردار از تقدس و تقوا بود معترضانه به من

گفت : این چه دوزخى است که به آن وارد شده ایم ؟ در این اطاق جز اینکه چشم

به زمین بدوزیم یا دیده بر هم نهیم چاره اى هست ؟!

 

به او گفتم

حوصله کن ، استقامت ورز ، شاید سفر به این شهر از نظر اراده حق به این خاطر

بوده که ما با این جوان آشنا شویم و ساعاتى با او همنشین و دوست گردیم تا

از این منجلاب فساد به خواست خدا که به همه بندگانش مهربان است ، و درب

توبه را به روى همه گناهکاران باز گذاشته است نجات پیدا کند همچنانکه در

دعاست :

 

« أَنْتَ الَّذِى فَتَحْتَ لِعِبادِکَ بَاباً إِلى

عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ : تُوبُوا إِلَى اللّهِ

تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ

فَتْحِهِ »

 

پروردگارا ! تو کسى هستى که درى را براى بندگانت به

سوى عفو و چشم پوشى ات باز کرده اى و نام آن را توبه گذارده اى ، پس فرموده

اى : همه به سوى خدا بازگردید بازگشتى خالصانه ، در نهایت براى کسى که از

ورود به این در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه عذر و بهانه اى خواهد بود ؟

 

جوان

پس از چند لحظه وارد اطاق پذیرایى شد و پس از خوش آمد گفتن با قیافه اى

جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر(ص) است

لحاظ کند ، و در بى خبرى کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم و حیایى و

به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بى قیدى و بى مهارى به سر مى بریم گفت

: مشروب ناب خارجى در یخچال حاضر دارم و تریاک خالص افغانى در بساطم موجود

است تا چاى و میوه میل کنید هرکدام را مى خواهید براى شما حاضر کنم!!

 

او با این پیشنهاد به طور جدى فکر مى کرد که بهترین نوع پذیرایى از دو دوست جدیدش گرچه روحانى هستند باید به این صورت باشد .

 

به

مغرب شرعى یک ساعت مانده بود ، به او گفتم دوست مهربانم من در ابتداى شب

با دوستى بسیار عزیز و رفیقى با کرامت و یارى مهربان ، ملاقات دارم که او

به شدت از مشروبات الکلى و مواد مخدر متنفر است ، چنانچه بوى مشروب یا بوى

مواد مخدر از من استشمام کند مى ترسم براى همیشه از من جدا شود و از دست

دادن او براى من حادثه اى غیر قابل جبران وفراقش براى من قابل تحمل نیست .

 

تو

مرا به خاطر محبوب و معشوقم از این برنامه معذور بدار ، او هم با کمال

مهربانى پذیرفت و بنا شد با چاى و میوه از ما پذیرایى کند .

 

دوست

روحانى ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن میوه و چاى خوددارى کنم

، به او آهسته گفتم : به اندازه اى که استفاده مى کنیم خمسش را مى پردازیم

تا جاى شبهه نباشد .

 

جوان نزدیک مغرب به من گفت : با دوستت در

کدام نقطه شهر وعده دارى ؟ گفتم : کنار مسجد جامع نیشابور ، گفت : من شما

را به محل وعده مى رسانم .

 

هنگامى که کنار مسجد توقف کرد و با ما

پیاده شد پرسید : دوستت آمده یا نه ؟ گفتم : آرى محبوبم حاضر است ، گفت :

او را هم به من نشان بده ، گفتم : محبوبم خداست که وقت اذان به وسیله نماز

با او قرار ملاقات دارم و این وقت قرار ملاقات است که آمده ام .

 

جوان

فوق العاده یکّه خورد ، سر به گریبان فرو برد ، و شرمسار شد ، به او گفتم :

آرى ; او محبوب من است که به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه

نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نیستم با آلوده شدن به این امور با

من ترک رابطه کند .

 

جوان گفت : من در آن خانه هیچ شبى را بدون

مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلم هاى مبتذل

نگذرانده ام ولى با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همه این امور را

ترک کنم اما از تو مى خواهم که فردا را با من بگذرانى ، پیشنهادش را

پذیرفتم و ساعت ده صبح فردا را کنار مسجد جامع با او وعده ملاقات گذاشتم .

 

ساعت

ده آمد ، من و دوستم را به چند زیارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست

داشت شب را با من باشد ، از حسن اتفاق پیشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و

از طرف مجلسى که سخنرانى داشتم مردم به حضور در جلسه دعاى کمیل دعوت شده

بودند و او نمى دانست من در شهر منبر مى روم .

 

آدرس جلسه را به او

دادم ، پیش از شروع دعاى کمیل به جلسه آمد ، از کثرت جمعیت راه ورود به

مجلس نبود ، به او اشاره کردم نزد من آمد ، او را به طرف قبله نزد خود

نشاندم ، تمام چراغ ها را خاموش کردند ، در تاریکى مطلق ، دعاى کمیل را

خواندم .

 

آتش عجیبى از حال و قال و گریه و سوز در مجلس بود ، پس

از پایان دعاى کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه و شدت اشک ریختن چون

دو کاسه خون است به او گفتم : خدا همه گناهانت را بخشید ، زندگى پاکى را

شروع کن و سپس با او خداحافظى کرده ، همان شب از نیشابور خارج شدم .

 

تا

سه سال از او خبر نداشتم ، در سفرى به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانى ام

نایل شدم که گفت : شبى در حرم مطهر امام رضا(ع) آن جوان را دیدم ، جویاى

حال شما شد ، گفتم : در تهران به سر مى برد ، یادى از آن سفر پر معنویت کرد

و گفت : توبه واقعى کردم و از نیشابور براى زندگى به مشهد آمدم و در اینجا

با شفاعت امام رضا(ع) همسرى مؤمن نصیب من شد که در هدایت و بیدارى بیشتر

من اثر مطلوبى داشت !

 

آرى ; یک ساعت همنشینى سالم و رفاقت مطلوب و

دوستى صحیح و معاشرتى که اندکى از حقایق عرشیه و معارف الهیه را به گمراهى

انتقال مى دهد ، با چنین نتیجه مثبتى روبرو مى شود.

 

بنابراین

دوستى با گمراهان و فاسقان و فاجران اگر بر انسان آثار منفى گذارد ، و آدمى

را در گردونه و خلق و خوى آنان اندازد ، از نظر اسلام حرام و اگر انسان

داراى مصونیت ایمانى باشد، دوستى با آنان براى هدایتشان و قرار دادنشان در

صراط مستقیم حق ، لازم و بلکه بر پایه وجوب امر به معروف و نهى از منکر

واجب است .

 

شایان ذکر است،‌کتاب«معاشرت» تألیف استاد حسین

انصاریان در سال ۱۳۸۴ برای نخستین بار منتشر شده است و به موضوعاتی همچون

اسلام آیین کامل، جایگاه معاشرت، مسئولیت عظیم مربیان، دوستان حقیقی و

دشمنان دوست نما، انتخاب آگاهان


سه شنبه 15 مرداد 1392 - 14:35
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com

سايت كسب در آمد براي وبلاگ نويسان پست بلاگ

عينك ديد در شب و روز