زمان جاری : سه شنبه 12 تیر 1403 - 6:24 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 2535
نویسنده پیام
amirmail آفلاین


ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


عکس زندان زنان ایران



عکس زندان زنان ایران


عکس زندان زنان ایران


عکس زندان زنان ایران


عکس زندان زنان ایران


عکس زندان زنان [فقط اعضاء سایت قادر به مشاهده لینکها و عکسها می باشند برای عضویت در سایت کلیک کنید]



جمعه 23 اسفند 1392 - 19:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 1 RE
گفتگو با دانشجوی دختری که غسال شد؛

از خاطره میتی که اشک ریخت تا احساس روح مرحوم در غسالخانه

کار
غسال‌ها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیه‌ات لطیف باشد سخت‌تر. اگر برای
مردها دیدن بعضی صحنه‌ها قابل تحمل است، لطافت زن‌ها آن‌ها را
برنمی‌تابد...
به گزارش مشرق،
درباره شان زیاد نوشته و خوانده ایم. خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر
دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها
خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم
سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را
مهیای کاری کنیم که سروکارش با اموات است.

کار غسال ها سخت است؛ اگر
زن باشی و روحیه ات لطیف باشد سخت تر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنه ها
قابل تحمل است، لطافت زن ها آن ها را برنمی تابد. همین است که کار را برای
زنانی که این شغل را انتخاب کرده اند و اتفاقاً یکی از حساسترین شغل های
عالم را هم دارند، تا حد زیادی مشکل می کند.

غسال خانه بهشت زهرای
تهران، چند ده غسال ثابت دارد که نیمی از آنها زن هستند. این غسال های زن
در گروه های سنی متفاوتی هستند. در بینشان 20 ساله هم دیده می شود و کهنه
کارترها میانسالی را می گذرانند. یکی از این غسال های جوان، دانشجوی 24
ساله ای است که نزدیک به یک ماه است در غسال خانه مشغول شده. «پرستو» متاهل
است و یک دختر یک سال و نیمه دارد. ترم آخر کارشناسی علوم قضایی را می
گذراند و انتخاب این شغل را یکی از بزرگترین اتفاق های زندگی اش می داند.
آن طور که می گوید با توجه به مدرکش به راحتی می تواند در مشاغل بهتر و به
قول معروف باکلاس تری مشغول شود، اما هیچ کدام حال و هوای محل کار جدیدش را
ندارند...

گفت‌وگوی با این دانشجوی غسال را که خودش را برای کنکور کارشناسی ارشد آماده می کند، در ادامه می خوانید.

هیچ
سوالی به عنوان سوال اول مهمتر از این نیست که دلیل انتخابتان برای رفتن
به سمت شغل غسالی چه بوده است؟ از انتخاب این کار و مشغول شدن به آن و سر و
کار داشتن با میت ها وحشت نداشتید؟

 
پرستو: این سوال را
خیلی ها از من می پرسند و من پاسخ همه شان را یک جور آغاز می کنم: من
کارشناسی علوم قضایی خوانده ام و شاید به خاطر مدرکم بتوانم در جاهای بهتری
کار کنم و درآمد خوبی هم داشته باشم، اما با تمام اینها، اینجا را برای
کار انتخاب کرده ام.

پیش از اینجا در آسایشگاه سالمندان کار
می‌کردم. اگر قبلاً در آسایشگاه سالمندان کار نکرده بودم شاید تحمل اینجا
سخت‌تر می‌شد. آسایشگاهی که من در آن کار می‌کردم آسایشگاه معمولی نبود که
بگوییم کسانی که مقداری مسن می‌شوند بخواهند بیایند آنجا. نه! یک بخشی داشت
به نام درمان. در اتاق درمان کسانی حضور داشتند که تقریباً فقط یک مرحله
از کسانی که می‌آورند اینجا جلوتر هستند. کسانی که در کما هستند یا افرادی
که بیمارستان‌ها قبول‌شان نمی‌کنند. حال‌شان وخیم است؛ آن قدر که گاهی تا
آرنجت فرو می‌رود در زخم بسترشان و دچار تورم‌های خاصی هستند. بوهای تعفنی
از زخم‌هایشان بلند می‌شود؛ شرایطی که دارند را دیده بودم و ترسی از اینکه
اینجا کار کنم نداشتم. اکثر مرده‌هایی که اینجا می‌آورند چهره‌هاشان برایم
آشناست.

اما کار در این جا حال و هوای خاصی دارد. چیزی است که تا اینجا نباشید نمی توانید بفهمید.

از چه زمانی برای کار در اینجا اقدام کردید؟ چه قدر مراحل پذیرش طول کشید؟

پرستو:
یک سال و خرده‌ای پیش اینجا ثبت نام کردم. خیلی‌ها اینجا ثبت نام می‌کنند،
اما هر کسی نمی‌تواند وارد شود. فقط فرم پر می‌کنند و می‌روند. شرایط خاصی
برای پذیرش وجود دارد. هم اینکه متقاضیان باید بنیه قوی داشته باشند، هم
از نظر روحی باید دارای شرایط خاصی باشند. از نظر مسائل شرعی و اطلاعات
دینی نیز باید تسلط نسبی داشته باشند و دیدگاهی که دارند باید کمی خاص
باشد.

اینجا هستند کسانی که یک سال است کار می‌کنند، اما هنوز است و
هر از گاهی گزینش می‌شوند. هر از گاهی آزمون احکام برگزار می‌شود و خیلی
توجه به این مسائل صورت می‌گیرد. آموزش‌هایی که اینجا داده می‌شود هم نشان
از این توجه دارد. هر روز صبح که اینجا می‌آییم آموزش قرآن داریم.
آموزه‌های معنوی داریم، مسائل شرعی برایمان باز می‌شود و اشکالات‌مان در
همه زمینه‌ها مرتفع می‌شود.

برایم از روزهای اولی که به اینجا آمدید بگویید. حس‌تان چه بود؟ در این چند روز چه تغییراتی کرده‌اید؟

پرستو:
من قبل از اینکه اینجا شاغل شوم هر وقت دلم می‌گرفت می‌آمدم اینجا و از
پشت شیشه به کار غسال ها و شستشوی اموات نگاه می‌کردم. دفعه اولی که آمدم
از نظر روحی افسرده شدم. آن موقع در خانه سالمندان کار می‌کردم به همین
دلیل از دیدن صحنه‌ها وحشت نمی‌کردم، اما غصه‌دار می‌شدم. هم آن موقع و هم
الان چیزی که بیشتر از همه مرا اذیت می‌کند دیدن مادر میت است. آن مادری که
پشت شیشه ایستاده و می‌بیند که بچه‌اش را در مقابل چشم‌هایش می‌شویند خیلی
سختی می‌کشد.

شاید بشود گفت دیدن بعضی صحنه‌ها عادی شده، اما هر روز موردی پیش می‌آید که می‌تواند تکان‌دهنده باشد.

 


کار کردن در آسایشگاه را با کار در اینجا مقایسه کردید؛ اصلاً این دو قابل مقایسه هستند؟ کدام سخت‌تر است؟

پرستو:
نمی شود مقایسه ای از نظر سختی انجام داد، اما فکر می کنم روزهایی که در
خانه سالمندان کار می کردم، روزهای سخت تری نسبت به اینجا بود. چیزی که در
آسایشگاه سالمندان مرا اذیت می‌کرد این بود که این سالمندها از خانواده‌های
فوق‌العاده مرفه بودند. حدوداً هفت هشت میلیون ماهانه هزینه می‌کردند و
فکر می‌کردند چون این مبلغ را برای پدر و مادر هزینه می‌کنند بهترین
فرزندان دنیا هستند، اما آن پدر و مادر بیشتر به محبت اینها احتیاج داشتند
تا به پول و مراقبت.

خیلی‌هایشان ما را بغل می‌کردند و به یاد
بچه‌هایشان روی شانه مان گریه می‌کردند؛ برایم ناراحت‌کننده بود که وقتی
همین پدر و مادر پیر وقتی می‌میرند تازه عزیز می‌شوند.

برگردیم به زمان انتخاب شغل؛ خانواده تان با این که به این کار وارد شوید مشکلی نداشتند؟

پرستو:
خانواده‌ من بسیار مذهبی هستند و حتی از اقوام که فوت می‌کند، سعی می‌کنند
خودشان او را بشویند و با این مسئله مشکل خاصی ندارند. شغل مرا هم به
رسمیت می‌شناسند و از آن ناراحت نیستند.

این کار را شغل‌تان می‌دانید و راهی برای کسب درآمد یا از روی دل و علاقه سراغش آمده‌اید؟

پرستو:
من بخواهم شغل باکلاس‌تر داشته باشم می‌توانم بروم در دادسرا کار کنم. یا
دستیار یک وکیل باشم و جونیور شوم، ولی این کار را نکردم. چرا؟ به خاطر این
که این کار حال خیلی خاصی دارد. نمی‌شود گفت درآمد شغل در انتخاب آن
بی‌تاثیر است، اما این شغل از آنهایی نیست که بشود بدون علاقه وارد آن شود.
این حال معنوی باید وجود داشته باشد. در این شغل یکسری از نیازهای معنوی
انسان ارضا می‌شود که در شغل‌های دیگر این طور نیست.

 


نگران این نیستید که در آینده فرزندتان با شغل مادرش مشکل داشته باشد و از آن خجالت بکشد؟

پرستو:
نه ابداً! من خیلی دلم می‌خواست از سنین کودکی بچه‌ام را بیاورم تا از
نزدیک اینجا را ببیند، چون فکر می‌کنم در تربیت معنوی‌اش موثر است. اگرچه
الان هم با قرآن و نماز آشنایش کرده‌ام و حال معنوی را به او منتقل می‌کنیم
و در فضای معنوی پرورشش می‌دهیم، اما با یاد مرگ بزرگ شدن را خیلی در
تربیت دینی او موثر می‌دانم.

این را هم قبول دارم که این شغل در
جامعه جایگاه خوبی ندارد. خود من هم که آن وقت ها می آمدم و پشت شیشه نگاه
می کردم، به خودم می گفتم اینها چه دلی دارند. از خودم می پرسیدم اجتماع با
چه چشمی به اینها نگاه می کند؟

حتی آن اوایل دلم می خواست همیشه ماسک داشته باشم که از پشت شیشه دیده نشوم، اما الان برایم مهم نیست.

از حس و حال معنوی در هنگام کار گفتید؛ تا به حال شده در این فضای غسالخانه حضور مرحوم را حس کنید؟ اینکه هست و نگاه‌تان می‌کند؟

پرستو:
وقت‌هایی که بچه‌ها شروع می‌کنند یک دعای خاص را بلند بلند و با صوت خاصی
می‌خوانند آن موقع حس می‌کنم که روح مرحوم آنجاست و نگاه‌مان می‌کند.

حدیثی از حضرت علی علیه السلام داریم که می‌فرمایند هر چیزی که می‌بینی باید خدا را در آن ببینی.

سر
جنازه که هستم همیشه این حال و هوا را دارم. به عظمت خلقت خدا فکر می‌کنم و
به خودم می‌گویم خدایا! عظمتت را شکر! عزیزترین فرد یک خانواده که تا یک
ساعت پیش در کنارشان بود الان مثل چوب خشک مثل عروسک افتاده یک گوشه و هیچ
حرکتی نمی‌تواند بکند. این بزرگترین چیزی است که سر جنازه و هنگام غسل
دادنش به آن فکر می‌کنم خدا را در این لحظه‌ها خیلی پررنگ می‌بینم.

تاثیر این شغل بر روحیه تان تا چه حد بوده است؟ اطرافیان نمی گویند روحیه تان عوض شده؟

پرستو:
اتفاقاً چرا! دوستانی که از قبل داشتم آن قدر تغییرات مثبتی در من دیده
اند که از من می پرسند ما هم می توانیم بیاییم و مشغول کار در اینجا بشویم؟
وقتی از حالم باخبر می شوند و از شرایط اینجا می پرسند و برایشان تعریف می
کنم، مشتاق می شوند که بیایند و همکارم شوند.

آن شرایطی که مردم از
پشت شیشه می بینند و حس می کنند که غسال ها خیلی افسرده هستند و مدام غم
می خورند، این طور نیست. اینجا بیشتر بچه ها به بالا وصلند و این اتصال
مانع از افسردگی می شود.

در کل و در این چند روزی که آمدم، فهمیدم
چیزی که از بیرون می دیدم با چیزی که الان می بینم متفاوت است. یکی از
بزرگترین و مثبت ترین تغییراتم این است که یاد مرگ را همواره به دنبال دارم
و زیاد مواجه شدنم با مرده ها باعث نشده مرگ برایم عادی شود.

تأثیر
خاص این شغل این است که من هر روز صبح که از همسر و فرزندم خداحافظی می
کنم، طوری با آن ها برخورد می کنم که انگار آخرین بار است می بینمشان؛ چون
می بینم کسانی را که سالم از خانه هایشان بیرون آمده اند و شب دیگر برنگشته
اند.

این یاد مرگ در کیفیت زندگیتان تاثیر مثبت داشته یا منفی؟

پرستو:
اشتباه نکنید! این طور نیست که من مرتب به خودم بگویم که ای وای! امروز
دیگر من می میرم! نه! این طور نیست. بیشتر باعث شده تا قدر لحظاتی که در آن
هستم و قدر زنده بودنم را بدانم و به این فکر کنم که زمان زیادی ندارم
برای بودن با کسانی که دوستشان دارم... چشم به هم بگذاریم عمر تمام شده و
ما قدر لحظاتی را که داشتیم، ندانسته ایم.

 


پیش
از اینکه در اینجا مشغول شوم، خیلی زودرنج بودم، اما الان تحملم بالا
رفته، خودم همیشه فکر می کردم فشار عصبی اینجا رویم زیاد است، اما این طور
نشد.

دیدن بعضی صحنه ها آزارتان نمی دهد؟ اموات ترسناک نیستند؟

پرستو:
در درس‌هایم واحدهای پزشک قانونی گذرانده‌ام و جنازه زیاد دیده بودم.
مثلاً جنازه‌ای که سرش زیر قطار رفته بود و هیچ کدام از اجزای صورت و سرش
سر جای خودش نبود! برای همین به این صحنه‌ها خیلی عادت داشتم. مورد داشتیم
اینجا که پایش سه تکه شده بوده و هر تکه را گذاشتیم کنار هم تا پا کامل
شود. دیدن خون برایمان دیگر دلخراش نیست و عادی شده. نمی گویم از دیدن بعضی
صحنه ها متاثر نمی شوم، اما ترس، نه!

در این مدت با مورد عجیبی برخورد کرده اید؟ چیزی که به نظرتان غیرطبیعی بیاید.

پرستو:
خانمی را آورده بودند که دچار سوختگی شده بود. همه بدنش سوخته بود و
جزغاله شده بود، اما موهایش سالم بود در حالی که موارد دیگر سوختگی را که
دیده بودم، تمام موهایشان سوخته بود و اصلاً اولین چیزی که همیشه می‌سوزد
موست، اما این خانم موهایش سالم بود. نمی‌دانم شاید به این دلیل که همیشه
حجابش طوری بوده که مویش پیدا نبوده، خدا این لطف را به او کرده. شاید هم
حکمت دیگری داشته، ولی این هم یکی از آن موارد عجیب و جالبی بود که در این
مدت دیدم. کل بدن تا زیر رستنگاه مو سوخته بود اما موها آسیب ندیده بود.

از بهترین و بدترین خاطره تان بگویید.

پرستو:
هفته پیش میتی آوردند که وقتی می‌خواستم روسری‌اش را ببندم و کارم تمام
شده بود، از گوشه چشم‌هایش اشک آمد. انگار جسمش محیط را حس می کرد و فهمیده
بود که لحظه خداحافظی است... اینجا مرسوم است که به امواتی که اشک می
ریزند، التماس دعا می گویند و معتقدند اگر دعا کنند، دعایشان می گیرد.

در این مدت، این بهترین صحنه ای بود که دیدم و در آن لحظه حس خاصی داشتم.

بدترین
خاطره هایم هم مربوط می شود به موارد خودکشی. مثلاً یک مورد خودکشی
داشتیم، دلم خیلی برای آن میت سوخت. البته نمی دانم به قتل رسیده بود یا
خودش را کشته بود. فقط معلوم بود که با طناب دار خفه شده است. وقتی او را
دیدم، در اولین نمازم اولین کاری که کردم این بود که برایش دعا کنم و بگویم
خدایا! اگر کشته شده خودت او را رحمت کن و اگر خودکشی کرده او را ببخش؛
چون او الان تازه اول مصیبتش است.

چهره زیبایی داشت و در ظاهر نشان
نمی داد خیلی وضع مالی بدی داشته باشد و نمی شد گفت به خاطر تحت فشار بودن
از نظر مالی خودش را از بین برده است. برای همین خیلی دلم برایش سوخت.

دیروز
هم موردی داشتیم که تومور داشت و این تومور از کنار تنش بیرون زده بود. تا
به حال یک چنین صحنه ای ندیده بودم. خیلی تکان دهنده بود، خصوصاً اینکه
مادرش از پشت شیشه نگاهش می کرد و تمام مدت به سر و سینه اش می کوبید و
شیون می کرد. مدام به این فکر می کردم الان آن مادر چه می کشد. بیست - بیست
و پنج سال پیش دانه ای را بکاری و الان که به ثمر نشسته به این شکل او را
از دست بدهی خیلی سخت است.

در این مدت اتفاق افتاده از آمدنتان به اینجا و انتخاب این شغل پشیمان شوید؟

پرستو:
نه، هیچ وقت. حتی با انگیزه تر هم شده ام. آن زمانی که می خواستم این شغل
را انتخاب کنم، با قرآن مشورت کردم تا ببینم اینجا آمدنم به صلاح است یا
نه. آیه ای که به من مشورت داد خیلی مهم بود. آیه 11سوره طور بود که می
گفت: پا به مکان مقدس نهادی و من تو را به این رسالت برگزیدم. پس فرمان حق
را گوش بده...

این خیلی مرا تکان داد؛ چرا که خدا به من گفت: من تو
را اینجا آوردم و تو به پای خودت اینجا نیامدی و من می خواستم که تو اینجا
باشی. هر از گاهی این آیه را تکرار می کنم و ارزش کارم برایم چند برابر می
شود. وقتی از 700 نفری که اسم می نویسند فقط هفت نفر می توانند وارد شوند،
معلوم می شود که خدا آنها را انتخاب کرده. من نمی گویم آدم خوبی هستم نه!
شاید من آدم بدی باشم و کشیده شده باشم اینجا که خوب شوم.

از وقتی اینجا آمدید دیدتان نسبت به غسال‌ها تغییر کرده یا همان زمان که پشت شیشه بودید هم همین تصور را از اینها داشتید؟

پرستو:
قبل از آن فکر می‌کردم تطهیرکننده‌ها شرایط خیلی خاصی دارند حتی از کسانی
که آن طرف شیشه هستند بارها شنیده بودم که می گفتند می‌دانی این اتفاق چه
قدر در زندگی‌شان تاثیر بدی دارد.

همیشه فکر می کردم این آدم ها
افسرده هستند و از دنیا به دور می‌شوند، اما اینها زندگی‌شان نرمال است.
حتی شاید از بقیه هم نرمال‌تر باشد. زندگی‌شان آن چیزی که از بیرون تصور
می‌شود، نیست. حتی قساوتی که می‌گویند اتفاق می افتد، آن طور که می گویند
نیست. حتی من همیشه فکر می‌‌کنم کسانی که اینجا هستند سعی در برطرف کردن
بدی‌هایشان دارند؛ چرا که کسی که دارد شسته می‌شود و روحش ناظر است، انتظار
دارد آخرین کسی که با او تماس دارد و غسلش می‌دهد آدم خوبی باشد.

غسال
ها، آخرین افرادی هستند که با انسان سر و کار دارند و مهمترین کار را برای
او انجام می دهند، پس باید همواره آدم های پاک و خالصی باشند و من این
پاکی را در بین همکارانم می بینم.

به عنوان سوال آخر، می خواهید این شغل را ادامه دهید؟

پرستو: بله. من فکر می کنم کار کردن در اینجا سعادت می خواهد و خوشحالم که این سعادت در این دنیا نصیبم شده است.

من
در جاهای زیادی کار کرده ام، اما اولین جایی است که کار می کنم و هر روز
صبح با عشق بیدار می شوم و با شوق و ذوق سر کار می آیم، این جز لطف خدا
چیزی نیست، پس این شغل را ادامه خواهم داد.

شنبه 24 اسفند 1392 - 17:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 2 RE

بانوی
کردستانی با اقدام نمادین فرهنگی، برنامه اهدای لباس محلی کردی را به
کاترین اشتون نماینده اتحادیه اروپا برنامه ریزی کرده است.
به گزارش مشرق؛
سوسن السادات جاسبی طراح لباس های محلی کردی در سنندج گفت: اهدای این لباس
به منظور ارایه توانمندی های فرهنگی بویژه جنبه های زیبایی شناختی و تنوع
بی نظیر لباس و پوشش های محلی اقوام ایرانی بخصوص لباس های کردی و اطلاع
رسانی و اشاعه فرهنگ، آداب و رسوم و صنایع دستی این مرز و بوم به جهانیان
صورت گفته است.

وی افزود: پس از مشاهده رعایت حجاب توسط خانم اشتون
تصمیم گرفته شد، لباس محلی کردی را به عنوان هدیه به وی تقدیم کنم تا ضمن
مشاهده هنر و صنایع دستی اقوام ایرانی بویژه مردم کردستان، در مجموع این
حرکت موجب شود پیام نوع دوستی و صلح دوستی مردم میهن اسلامی ایران از جمله
کردستانی ها به گوش جهانیان برسد.

وی تصریح کرد: برای عملی شدن این
برنامه، با دفتر ریاست جمهوری هماهنگی شد و در چارچوب رایزنی های استاندار
کردستان با وزارت امور خارجه، تصمیم گرفته شد با همکاری محمدجواد ظریف وزیر
امور خارجه، مجموعه لباس اهدایی در دور بعدی مذاکرات ایران و 1+5 به
نماینده اتحادیه اروپا اعطا شود.

جاسبی کردستان را مهد تمدن و ارزش
های فرهنگی ناب و متعالی دانست و گفت: به عنوان یک کردستانی به این کار
افتخار می کنم زیرا لباس کردی از لحاظ حجاب، پوشش و زیبایی ویژگی های بی
نظیری دارد که امیدوارم با این اقدام توانسته باشم فرهنگ غنی استان کردستان
را معرفی کنم.

وی اظهار کرد: به دلیل پوشش مناسب لباس محلی کردی،
امیدواریم مردم کردستان از لباس کردی همچنان استفاده کرده و حفظ این ارزش
فرهنگی از سوی جامعه در همه عرصه مورد توجه قرار گیرد.

جاسبی در
ادامه خواستار همکاری استانداری کردستان برای میزبانی جشنواره سالانه لباس
های محلی اقوام مختلف ایران شد و گفت: امید است با تحقق این امر موجب شود
تا یکبار دیگر کردستان کانون توجه برنامه ها فرهنگی و توسعه ارزش های معنوی
قرار گیرد.

وی ابراز امیدواری کرد: با راه اندازی مرکز تخصصی طراحی
نقش و نگار لباس و پوشش کردی و نیز اختصاص یک رشته تحصیلی یا واحد درسی در
سطح هنرستان ها یا دانشگاه های مختلف در استان به مباحث طراحی و آشنایی با
لباس محلی استان توجه بیشتری منتقل کرد.

این هنرمند کردستانی حفظ و
صیانت از پوشش ها و لباس های محلی را وظیفه ای همگانی برای حراست از این
سرمایه ملی برشمرد و گفت: باید با بررسی ویژگی های ظاهری و ماهیت و فلسفه
درونی پوشش لباس محلی استان، ضمن تقدیر از نسل های گذشته این ارزش فرهنگی
را به نسل آینده استان انعکاس داد.

وی وجود تعامل با اقلیم کردستان عراق را برای آشنایی بیشتر با نحوه پوشش و لباس های رایج طرفین بسیار حائز اهمیت برشمرد.

جاسبی در پایان بر نقش خانواده ها در گسترش استفاده از لباس های محلی به ویژه در استان کردستان تاکید کرد.

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 21:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 3 RE عکس زندان زنان ایران
تصاویر/ حادثه در افتتاح تله‌کابین قزوین
افتتاح فاز نخست تله کابین منطقه گردشگری کامان و زرشک قزوین با حادثه همراه بود.





















دوشنبه 26 اسفند 1392 - 21:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 4 RE

علی
مطهری با اشاره به مخالفت‌های پدرش با تندروی‌های اوایل انقلاب، خاطره‌ای
از نظر آیت‌الله شهید مطهری درباره اعدام امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر دوره
پهلوی نقل کرده است.
کد خبر: ۳۸۸۴۳۷
تاریخ انتشار:
۰۳ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۵
-
23 March 2014

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی مطهری با ویژه‌نامه نوروزی روزنامه «اعتماد» را انتخاب کرده که در ادامه می‌خوانید:

 

*
اینکه اگر ایشان [شهید مطهری] بودند، شرایط انقلاب و کشور به چه صورت بود،
خود قابل بحث است. یعنی اصلا باید ابتدا این سوال را مطرح کرد که اگر شهید
مطهری ترور نمی‌شد اکنون انقلاب همین وضع را داشت؟ بدون شک ایشان در
سرنوشت کشور بسیار اثرگذار بود و اگر زنده بودند برخی از آسیب‌هایی که به
انقلاب وارد شده و مشکلاتی که ایجاد شده، وجود نداشت. برای پاسخ به این
سؤال دو حالت متصور است، یکی اینکه بگوییم اگر ایشان زنده بود در حالی که
یک سمت حکومتی داشت سرنوشت انقلاب چگونه بود، و دیگر اینکه بگوییم در حالی
که ایشان صرفا فعالیت علمی داشت و به عنوان یک عالم بزرگ مطرح بود سرنوشت
انقلاب همین سرنوشت بود یا سرنوشت دیگری رقم می‌خورد. اگر ایشان ترور
نمی‌شدند قطعا در بسیاری از حوادث مانند سرنوشت بازرگان، جنگ و بنی‌صدر و
حتی تسخیر سفارت آمریکا تاثیر داشتند. به هر حال این‌طور نیست که بگوییم
اگر ایشان بود، شرایط کشور همین بود و حالا آقای مطهری در این شرایط چه
می‌کرد. این سوال اشتباه است. چون اگر ایشان شهید نمی‌شدند، وضعیت در برخی
قسمت‌ها متفاوت بود.

 

* در مورد دوره امام باید چند چیز را
از هم جدا کرد. برخورد امام با مجاهدین خلق برای این بود که آن‌ها قیام
مسلحانه کرده بودند. این افراد که محارب بودند فرق دارند با کسانی که صرفا
معترض یا مخالف هستند. امام اگر سال ۶۷ آن برخورد تند را در مورد زندانیان
مجاهد خلق کرد، یک بحث فقهی داشت. مجاهدین از مرزهای غربی وارد شده بودند و
سودای گرفتن تهران را داشتند و این افراد در زندان اعلام هم‌پیمانی با
آن‌ها کرده بودند...اسلحه نداشتند اما اعلام هم‌پیمانی و همکاری کرده
بودند. البته یک بحث این است که آیا حکم امام به خوبی و صحیح اجرا شد یا
تندروی کردند؟ آیا واقعا به این افراد تفهیم اتهام شد؟ شاید خیلی از این
افراد اصلا نمی‌دانستند داستان چیست. از آن‌ها می‌پرسیدند که آیا توبه
می‌کنید یا نه؟ طبعا با غرور جوانی‌شان می‌گفتند نه و حکمشان صادر می‌شد.
ممکن است تندروی شده باشد اما اصل حرف، مسئله محاربه بود.

 

*
شهید مطهری سیاستش این بود که نقشش در انقلاب آشکار نباشد. شما یک عکس از
ایشان می‌بینید که کنار امام باشند؟ با اینکه نزدیکترین فرد به امام بود.
ایشان تاکید داشت که فعالیت‌هایش زیاد آشکار نباشد. چون مجاهدین خلق و
کمونیست‌ها از استاد مطهری کینه داشتند و ایشان از نفوذ این گروه‌ها به
دستگاه رهبری انقلاب جلوگیری می‌کرد. از بین نزدیکان امام، فردی که به شدت
جلوی مجاهدین خلق ایستاده بود، ایشان بود. مثلا آقای طالقانی مشکل زیادی با
مجاهدین نداشت. حتی آقای بهشتی معتقد بود که در دولت موقت چند تا پست هم
به مسعود رجوی بدهیم تا بتوانیم کنترل‌شان کنیم. اما شهید مطهری می‌گفتند
ما چنین حقی نداریم و نمی‌توان انقلاب را دو شقه کرد. سران مجاهدین
مارکسیست هستند. انقلاب مانند رودخانه نیست که بگوییم یک بخش آن در مسیر
اسلام برود و بخش دیگرش در مسیر مارکسیسم. ایشان محکم ایستاده بود.

 

*
[دربارۀ اعدام‌های وابستگان پهلوی] واکنش‌های استاد مطهری در این بخش
پنهان بود. ایشان چندین بار به آقای خلخالی تلفنی تذکر دادند. من خودم یکی
دو بار را شاهد بودم. مثلا در مورد اعدام هویدا معتقد بودند که نباید عجله
شود. تلاش کردند که با امام تماس بگیرند و آن شب موفق نشدند و تصمیم داشتند
صبح با امام صحبت کنند اما هویدا را‌‌ همان شب اعدام کرده بودند...معتقد
بودند که نباید عجله شود. فضا طوری بود که گاهی کار دست امام هم نبود. شهید
مطهری در یک سخنرانی که‌‌ همان روز‌ها داشتند گفتند برخی از جوانان هستند
که می‌گویند گلوله هم حیف است که ما خرج این‌ها می‌کنیم. در حالی که از نظر
اسلام حتی حقوق یک مجرم هم باید محفوظ باشد و ما حق نداریم بیش از مجازاتی
که دادگاه اسلامی برای یک مجرم در نظر گرفته، مجازات کنیم. این رویکرد
شهید مطهری بود. بالاخره در پشت صحنه تا جایی که توان داشت سعی کرد جلوی
تندروی‌ها را بگیرد اما واقعیت این است که شرایط روزهای اول انقلاب به
گونه‌ای بود که گاهی حتی اگر امام هم دستور می‌داد که اعدامی صورت نگیرد،
برخی کاری می‌کردند که قبل از آنکه دستور امام برسد یا رسانه‌ای شود، طرف
اعدام شده باشد و امام در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد. اصلا معلوم نیست
که خود امام هم از همه آن اعدام‌ها راضی باشند. البته برخی از این
اعدامی‌ها سران آن نظام بودند و در ظلم‌های آن نظام موثر بودند و حکمشان
مشخص بود، مثل فرماندهان نظامی برخی شهر‌ها که افراد زیادی را به قتل
رسانده بودند. اما می‌توان ادعا کرد که خطاهای انقلاب ما در این زمینه قابل
قیاس با سایر انقلاب‌ها نیست و ریشه آن هم اسلامی بودن این انقلاب است.

 

*
تسخیر سفارت آمریکا مساوی با خشونت نبود. خشونت هم چیزی نیست که همیشه
مردود باشد بلکه در جای خودش درست است، ‌همان‌طور که جهاد همراه با خشونت
است و در جای خودش واجب است. البته خشونت جهاد هم فقط شامل سربازان دشمن
می‌شود نه مردم عادی. بحث در ضرورت و عدم ضرورت تسخیر سفارت آمریکاست.
البته می‌دانید که استاد مطهری شش ماه قبل از تسخیر سفارت آمریکا شهید شده
بودند ولی با نگاهی که از ایشان سراغ داریم به نظر می‌رسد که لااقل با
طولانی شدن اشغال این سفارتخانه موافق نبودند و آن را به ضرر انقلاب
می‌دانستند چون ما برای مردم جهان پیام‌های غنی داریم و می‌خواهیم انقلاب
را به دنیا معرفی کنیم نه اینکه دنیا را رودرروی انقلاب قرار دهیم.
بنابراین حدس می‌زنم که قاعدتا با تسخیر سفارت نمی‌توانستند موافق باشند.
اگر هم موافق بودند در حد چند روز بود تا صدای اعتراض ما به خاطر پناه دادن
آمریکا به شاه و تلاش برای شکست انقلاب شنیده شود، اما اینکه ۴۴۴ روز
سفارت در تسخیر باشد و گروگان داشته باشیم و تبلیغات وسیعی علیه انقلاب شود
و چهره انقلاب، خشن جلوه داده شود و صدام هم از این فرصت برای حمله به
ایران استفاده کند، مسلما با مخالفت ایشان مواجه می‌شد و به احتمال قوی
امام را قانع می‌کردند که این موضوع سریع‌تر جمع شود. نگاه شهید مطهری
مانند نگاه امام یک نگاه جهانی بود. معتقد بودند که انقلاب اسلامی محدود به
مرزهای ایران نیست. منتها روش کار مهم بود.‌‌ همان تسخیر سفارت آیا سبب
گسترش پیام انقلاب بود؟ و در مجموع در جهت صدور انقلاب بود یا برعکس، به
صدور انقلاب لطمه زد؟ به هر حال نگاه ایشان بیشتر ایدئولوژیک بود و معتقد
بود نظام سیاسی و جزایی و اقتصادی‌مان را به دنیا معرفی کنیم و برای دنیا
حرف داریم لذا باید با دنیا مرتبط باشیم و پیام‌مان را به دنیا برسانیم. به
همین جهت با تندروی‌هایی مانند اینکه با دنیا قطع رابطه کنیم، مخالف
بودند.

 

* برخورد امام با جبهه ملی زمانی بود که آن‌ها حکم
قصاص را غیرانسانی نامیدند و اعلام راهپیمایی علیه لایحه قصاص کردند. یا
برخورد امام با نهضت آزادی در دوره جنگ بود که آن‌ها جبهه خودی را تضعیف
می‌کردند. نباید آن برخورد‌ها را به امروز سرایت دهیم. افرادی در‌‌ همان
دوران و بعد از آن، این برخورد‌ها را یک ملاک کلی برای برخورد با این
گروه‌ها در نظر گرفتند و گاهی تندروی کردند. من با برخی برخوردهایی که در
آن دوران شد و حتی الان با نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها می‌شود، مخالفم. چون
نهضت آزادی‌ها مثل مجاهدین خلق نبودند. البته آن‌ها یک بینش و روش
جداگانه‌ای داشتند اما باید این روش و بینش را تحمل می‌کردیم. به هر حال
این‌ها یک گروه اسلامی بودند، منتها اصل ولایت ‌فقیه را به این شکل رایج
قبول نداشتند و یا در روش کار، کمی متفاوت بودند. آن‌ها با تندروی‌ها مخالف
بودند، اما به هر حال گروهی بودند که می‌شد با آن‌ها کار کرد و می‌شد
آن‌ها را جذب کرد. البته با امام زاویه داشتند مانند زاویه بازرگان؛ اما
زاویه ‌داشتن مستلزم طرد کردن نیست. کاربرد اصلی‌شان هم در‌‌ همان دولت
موقت بود.

 

شهید مطهری، آقای بازرگان را به عنوان نخست‌وزیر
دولت موقت معرفی کرد چون این استدلال را داشت که انقلاب سریع‌تر به نتیجه
می‌رسد و با حضور بازرگان بسیاری از حساسیت‌ها روی انقلاب ما کمتر شد و
انقلاب سریع‌تر به پیروزی رسید. اما بعدا این گروه نتوانستند خودشان را با
امام هماهنگ کنند و آن حوادث رخ داد. پدرم در‌‌ همان روزهای آخر حیاتشان از
عملکرد بازرگان راضی نبودند و معتقد بودند که این‌ها دیگر باید کنار بروند
و ماموریتشان را انجام دادند که‌‌ همان مدیریت دوره انتقال بود. اما این
به این معنی نیست که ما باید آن‌ها را طرد و محدود می‌کردیم و حتی ضد
انقلاب معرفی کنیم. البته نهضت آزادی در دوره جنگ هم معتقد به ادامه جنگ
نبودند و می‌گفتند باید صلح شود. این نگاه‌شان از نظر انقلابیون سبب تضعیف
روحیه مردم می‌شد و به همین دلیل از دست آن‌ها ناراحت بودند و گاهی نهضت
آزادی را ستون پنجم دشمن می‌نامیدند.

 

با همه این اوصاف
معتقدم به عنوان یک گروه منتقد باید تحمل می‌شدند و حقوقشان به درستی رعایت
نشد. اگر شهید مطهری بودند بسیاری از این افراد را جذب می‌کردند، چون
بالاخره از سال ۳۴ تا ۵۸ با آن‌ها مراوده داشتند و سخنران اصلی جلسات انجمن
اسلامی مهندسین و پزشکان بودند که مهندس بازرگان و دکتر سحابی و مهندس
کتیرایی و مهندس معین‌فر گردانندگان اصلی آن بودند؛ لذا حضور ایشان
می‌توانست نهضت آزادی را به دیدگاه‌های امام نزدیک کند.

 

*
مراجع سه‌گانه زمان انقلاب یعنی آیت‌الله گلپایگانی و شریعتمداری و نجفی
مرعشی و نیز آقای خویی در نجف، همگی شهید مطهری را وزنه بزرگ علمی می‌دیدند
نه یک چهره صرفا سیاسی. مراجع سه‌گانه قم در دوره نهضت اسلامی در میان
یاران امام حرف آیت‌الله مطهری را بیشتر قبول داشتند و آن شهید نقش ویژه‌ای
در هماهنگ کردن آن‌ها با نهضت امام داشت. شهید مطهری آن‌ها را ترغیب
می‌کند که در مواردی اعلامیه سه نفره بدهند و از امام حمایت کنند. همین طور
اعلامیه آقای شریعتمداری در چهلم شهدای قیام قم که منجر به قیام تبریز شد
به تحریک شهید مطهری صادر شد.

 

* از لحاظ مال و منال که از
قبل انقلاب وضع مالی خوبی داشتیم.‌‌ همان قبل انقلاب، یکی از ایرادهایی که
برخی انقلابیون به شهید مطهری می‌گرفتند این بود که چرا خانه شما بالای شهر
است. خانه ما در قلهک بود،‌‌ همان خانه‌ای که الان مادر و برادرم در آن
سکونت دارند؛ لذا در یک سطح متوسط به بالا بودیم.‌‌ همان موقع خانه ما بزرگ
بود برای زندگی هفت فرزند. ایشان از سال ۵۰ راننده و ماشین بنز – البته نه
مدل بالا – داشتند. این‌طور نبود که بعد از انقلاب به چیزی رسیده باشیم.
آقای بهشتی هم همین‌طور بود، منزل خوب و پژوی ۵۰۴ داشت و خودش رانندگی
می‌کرد. آقای مفتح هم همین‌طور. از قضا بچه‌های این‌ها هیچ کدام منحرف و
دچار سوءاستفاده از موقعیت نشدند. چون انقلاب و پیروزی‌اش فرقی به حال ما
از لحاظ اقتصادی نکرد. بعد از انقلاب هم که شهید مطهری تنها می‌رفتند و
می‌آمدند و شهید شدند؛ لذا این‌طور نبوده که مثلا ما چشمداشتی به ثروت و
قدرت داشته باشیم. در مورد قدرت هم شهید مطهری خودش به امام پیشنهاد می‌کند
از شورای انقلاب بیرون بیاید و به قم برود و به کار اصلی‌اش یعنی کار علمی
بپردازد. امام هم فرموده بود مدتی دیگر باشید بعدا بروید. ایشان اصلا
دنبال پست نبود؛ لذا اگر ایشان ترور نمی‌شدند به قم می‌رفتند و به عنوان
وزنه علمی مطرح بودند. ایشان معتقد بود که باید حوزه را تقویت کرد و به
تربیت طلاب پرداخت.

دوشنبه 04 فروردین 1393 - 19:37
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 5 RE
شغل عجیب یک مرد که فکر نمی کردید وجود داشته باشد!! + عکس


زندگی
این مرد از راهی متفاوت میگذرد. در حالیکه هیچ کس به توپ های به هدف
نرسیده گلف فکر نمیکند شخصی بوسیله این توپ ها عجیب ترین شغل دنیا را تجربه
میکند...



زندگی
این مرد از راهی متفاوت میگذرد. در حالیکه هیچ کس به توپ های به هدف
نرسیده گلف فکر نمیکند شخصی بوسیله این توپ ها عجیب ترین شغل دنیا را تجربه
میکند.
اگر بازی های گلف را تماشا میکردید  حتما برایتان این سوال پیش
می آمد که سرنوشت توپ های پرتاب شده که به هدف نمی رسند چه میشود.این مرد
دارای یک شغل کم نظیر و عجیب است، او در واقع یک توپ جمع کن است، البته توپ
های گلف را جمع میکند.










چهارشنبه 06 فروردین 1393 - 19:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amirmail آفلاین



ارسال‌ها : 264
عضویت: 15 /4 /1392
محل زندگی: تبريز
سن: 36


پاسخ : 6 RE

تجربه
مشاهده برخی از پدیده‌ها از فضا بسیار دیدنی است. در این میان رخدادهای
طبیعی جزو چشم‌نوازترین و متفاوت‌ترین پدیده‌ها محسوب می‌شوند، مانند
آذرخش‌ها!
 
تجربه
مشاهده برخی از پدیده‌ها از فضا بسیار دیدنی است. در این میان رخدادهای
طبیعی جزو چشم‌نوازترین و متفاوت‌ترین پدیده‌ها محسوب می‌شوند. رقابت میان
مادر طبیعت و مصنوعات بشر گاه به خلق صحنه‌های زیبایی منجر می‌شود که از
فضا جلوه‌ای تاثیرگذارتر می‌یابند.
 
به گزارش خبرآنلاین، عکس زیر
که توسط فضانوردان ایستگاه فضایی بین‌المللی و از ارتفاع 400 کیلومتری زمین
گرفته شده است؛ رقابت میان درخشش آذرخش و تابش شهرهای شب‌زده را در قابی
واحد به تصویر می‌کشد.

 

 تاریخ
عکس که توسط خدمه ماموریت 38 ساکن ایستگاه فضایی گرفته شده، مربوط به
دسامبر 2013 / آذر 1392 و هنگام عبور از فراز خلیج فارس است. علاوه بر لذت
بردن از زیبایی عکس، مطالعه بر روی آذرخش یکی از پروژه‌های فضانوردان محسوب
می‌شود. خدمه ایستگاه تلاش دارند مشخص کنند که آیا انواع خاصی از آذرخش‌ها
منبع تولید درخشش‌های پر انرژی موسوم به درخشش پرتو گاما (Gamma-Ray
Flash) هستند؛ یا اینکه عوامل دیگری در این میان دخیل هستند. آنها همچنین
تلاش دارند دریابند کدام نوع از انواع آذرخش در این پدیده تاثیرگذارند.
 
پرتوهای
گاما معمولا در اثر انفجار هسته‌ای، شراره‌های خورشیدی و ابر نواخترها
ایجاد می‌شوند؛ اما دانشمندان کشف کرده‌اند که این پرتوها تا 500 بار در
روز و در بالای ابرهای آذرخشی در جو زمین ظاهر می شوند. پس از آنکه ایستگاه
فضایی بین‌المللی از دسامبر 2013 / آذر 1392 و به عنوان بخشی از آزمایش
«ایستگاه آتش‌نشانی» ناسا به مجموعه ابزارهای آزمایشی جدیدی مجهز شد؛ به
دانشمندان امکان داد تا آذرخش و درخشش پرتو گاما را با استفاده از ابزاری
واحد تجزیه و تحلیل کنند.

چهارشنبه 06 فروردین 1393 - 20:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com

سايت كسب در آمد براي وبلاگ نويسان پست بلاگ

عينك ديد در شب و روز